پایانی برای یک نامه
هر نامهای که آغاز شود پایانی هم خواهد داشت. خواه یک نامه به دوست باشد خواه پایاننامهای درون دانشگاه. در چند ماه گذشته بیش از آنکه به کارهای رادیو و نیز نویسندگی بپردازم سرگرم کارهای پژوهشی و پایاننامه بودم. و امروز توانستم سرانجام ماهها تلاشم را ببینم. در راه نگارش پایاننامه با سختیهای بسیاری روبهرو شدم که این سختیها با همراهی استاد راهنمای خوبی به نام دکتر معاضدیان آسان شد. پایاننامهی من دربارهی «اثربخشی مداخلات روانشناسی مثبتنگر بر کاهش میزان افسردگی و استرس افراد سوء مصرف کننده مواد تحت درمان با متادون در کلینیکهای درمانی شهر تهران» بود. این طرح درمانی 4 ماه به درازا کشید تا به سرانجام برسد چون هر کدام از کسانی که در گروه آزمایش جای گرفته بودند میبایست 14 جلسه درمانی را پشت سر میگذاشتند.
از اینها بگذریم به امروز برسیم. امروز روزی ناهمسان با روزهای دیگر بود سه شبانهروز نخوابیده بودم و باید در تسوک (ساعت) 1 نیمروز در برابر دو داور و با همراهی استاد راهنمایم از پایاننامه دفاع میکردم. پس از سخنرانیم پیرامون پایاننامه آمادهی پاسخگویی به هر پرسشی بودم ولی داوران (دکترطباطبایی و دکتر صداقت) هیچ کاستی در کارم ندیدند. چیزی که قند در دلم آب کرد این بود که بانو معاضدیان رو به داوران گفت: «در این سالها دانشجویی به خوبی زوارزاده نداشتم».
در این جلسه دو تن از استادان دیگر نیز بودند یکی دکتر کرمی و دیگری دکتر جهانشاهی. دکتر کرمی در ریزبینی و دانش دست کمی از دکتر دلاور و دیگر بزرگان ندارد. او داور من نبود ولی به گفتههایم گوش داد و در پایان به من گفت: «همه در این دانشگاه میدونن که من مو رو از ماست بیرون میکشم ولی کار تو به اندازهای خوب بود که اگه داورت بودم نمیتونستم ازت ایرادی بگیرم این کار رو حتما مقاله کن» در پاسخ به او گفتم که مقالهی این پایاننامه چند هفتهی دیگر در همایش بینالمللی دانش اعتیاد به زبان انگلیسی بررسی خواهد شد.
دکتر معاضدیان میگوید «تو بیش از اندازه کمالگرایی و به خودت سخت گرفتی» در دنبالهی گفتهاش دکتر جهانشاهی میگوید «بهتره بگیم در نوشتن وسواس داره که خوب توی کار پژوهشی خیلی هم خوبه».
از من خواسته شد از سال کنفرانس بیرون بروم تا داوران دربارهی نمرهام با هم گفتوگو کنند.
پس از ده دقیقه به سالن فراخوانده شدم و دکتر طباطبایی برگهای را خواند که در پایانش آمده بود: با کسب نمرهی 20 … نمیدانم چرا چیزهای دیگر را نشنیدم. شاید شنیدم ولی این شماره را خوبتر شنیدم. لبخندی بر روی لبانم نشست و به خود گفتم که سرانجام ماهها کار و پژوهش را به خوبی دریافت کردم.
از بانو دکتر معاضدیان برای راهنماییهایشان در نگارش و پیشبرد این پایاننامه سپاسگزارم.
خستگی این سه روز، خستگی این چند ماه، همه از تنم بیرون رفت و دیگر بهانهای برای کمکاری در رادیو ندارم و باید به کارهای گذشتهام به خوبی بپردازم.
این بود گزارش من از پایانی برای یک نامه. نامهای به نام پایاننامه.
امید است که … (بقیه جمله نوشتن نمیخواد حتما ذهن میتونه سازنده ادامه این جمله باشه)
فقط یک چیز:
خوشحالم که این متن رو خوندم
همین!
برای اینکه خوندی ازت سپاسگزارم