آدمکهای فتوشاپی
راست میگویند “عقل آدم به چشماشه” این را بارها دیدهام باری همه اینگونه نیستند. به یاد روزی افتادم که با معین و سعید در خیابان گام برمیداشتیم و دو دختر با آرایشی بیش از اندازه را دیدیم به ما که…
روزنوشت های من پیرامون آنچه برایم رخ میدهد
راست میگویند “عقل آدم به چشماشه” این را بارها دیدهام باری همه اینگونه نیستند. به یاد روزی افتادم که با معین و سعید در خیابان گام برمیداشتیم و دو دختر با آرایشی بیش از اندازه را دیدیم به ما که…
برخی رخدادهای زندگی شیرین و برخی تلخ هستند. این رخدادها چه تلخ و چه شیرین آموزنده است هر کدام درسی است برای آینده و زندگی بهتر. امشب گفتوگوی یک فیلم به نام راننده تاکسی، من را یاد یکی از رویدادهای…
همواره به دیدن کاریکاتور دلبستگی ویژهای داشتم زیرا فریادش خاموش است. فریادی که گوش جهان را کر میکند فریادی که اگر خاموش نبود خاموشش میکردند. آه ببخشید! نوشتهام را همچون بسیاری از آدمهای سرشناس در برابر تلویزیون و رادیو با…
بزرگ شو اما نه به اندازهای که کودکیت را فراموش کنی. به دگرگونی نیازمندی اما گاه نباید ریشه را سوزاند ریشه که در خاک باشد درخت پایدار میماند. آری گاه نباید ریشه را خشکاند باری همین ریشه گاهی بندی به…
فراموشکاری درد بیدرمانیست. مردمانی را میشناسم که دست از تلاش کشیدهاند زندگی نمیکنند شاید زندگی آنها را میکند. به دستهایی امید بستهاند که خواهد آمد آری آنها همواره چشم به راه رهانندهی (منجی) سرزمینشان نشستهاند. یاد گوسپندان بیچوپان افتادم که…
هر روز با تو سخن میگویند و از تو پاسخ میخواهند. گاه میگویند فراموششان کردهای گاه میگویند با خاموشی و لب فروبستن سزایشان را میدهی. گاه نیز خشم بر آنها چیره میشود فریاد برمیآورند خدایا! چرا پاسخم را نمیدهی؟ چرا…
به یاد بسپار نور خدا نه در کوه طور است و نه در کعبه چه خوش گفت سرایندهی نیک سرشت حافظ شیرازی: در خرابات مغان نور خدا میبینم کاش آنها که خود را حافظشناس میدانند بار دیگر این سروده را…
هر روز دسترسیها سختتر میشود و هر روز راهکارهای تازه برای دستیابی بهتر به اینترنت نیز پیدا میشود. اگر روزی فرزندانی از من زاده شد (که گمان نمیکنم!) و نوهدار شدم برایشان خواهم گفت: بچهها زمان ما دیدن فیسبوک، توییتر…
در اندیشهی دیگری. در جستوجوی دیگری. در گفتوگو با دیگری. دیدن خویش در چشمهای دیگری. در آغوش دیگری. بوییدنش. بوسیدنش. بودنش. ماندنش. آه چه دشوارست. چه دشوارست دیدن و دم نزدن. چه دشوارست فراموش شدن. آنگاه که فراموش شوی دیگر…
روزهای زندگی گاه شیرین و گاه تلخند. گاه تلخیها چنان فراوان میشوند که مزهی شیرینی را از یاد میبریم اما این تلخیهاست که ما را پرورش میدهند و از آنها چیزهایی میآموزیم که نباید هرگز فراموش کنیم. در سختیها میتوانیم…
هیچ چکیدهای موجود نیست زیرااین یک نوشته حفاظت شده است.
امروز دو سال است که از کوچش میگذرد دلم برایش تنگ است دلم برای آن لبخندهای آرامشبخش، برای آن دستهای مهربان و خسته، برای آن شانههایی که بهترین پناه برای اشکهایم بود دلم برای اینها تنگ است. دلم برای بوسیدن…
همواره از شراب بيزار بودم اما ديشب براي سلامتي كسي يك پيمانه شراب كهنه نوشيدم. پيش از نوشيدن پيمانه را بالا بردم و گفتم: سلامتي او كه همهي وجودم بود اما نخواست هميشه همهي وجودم باشد. سلامتي او كه هر…
امروز نسک (کتاب) دست نوشتههایم را گشودم همان نسکی که یادبودهایم (خاطراتم) را در آن مینوشتم. به دنبال کسی در این نوشتهها میگشتم اما هنگامی که به آن روزها در نوشتههایم رسیدم دیدم برگههای آن روزها سپید است انگار هیچگاه…
گلايهها را در سينه انباشتم همواره لبهايم را بستم و هيچ نگفتم هر گلايهاي تكه سنگي در سينهام شد. اكنون كه نگاه ميكنم كوهي را روبهروي خودم ميبينم. به سان فرهاد بايد در راه شيرينم با كوه بجنگم. پروردگارا تو…