روزنوشت

من یکی پنجرمو می‌بندم

امروز داشتم به آهنگ به کسی بر نخوره از شهیار قنبری گوش می‌کردم و پس از شنیدنش بر آن شدم که کمی پنجره‌ها را ببندم زیرا این همه پنجره‌ی باز بس است درباره‌ی شبکه‌های اجتماعی سخن می‌گویم نه پنجره‌های خانه و زندگی. به یاد دارم در گذشته وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌ها هر کدام برای خودشان یک شبکه اجتماعی به شمار می‌آمدند. کنش و گفت‌و‌گوی میان مردم نیز از ایمیل و بخش دیدگاه‌ها انجام می‌گرفت باید بگویم که هنوز دلم برای آن روزگار تنگ می‌شود. بسیاری از وبلاگ‌نویسان کهنه‌کار به توییتر و فیس‌بوک پناه آورده‌اند و وبلاگ‌هایشان خاک می‌خورد. گاهی در شبکه‌های اجتماعی با نوشته‌های بسیار ارزشمندی روبه‌رو می‌شوم که گذر زمان آن‌ها را به گورستان بایگانی می‌فرستد. برای نمونه کسی آموزشی را درباره‌ی برنامه‌نویسی با دیگران در میان می‌گذارد پس اگر دیگران آن را ببینند خواهند خواند و اگر نبینند فراموش می‌شود. برای خودم بارها پیش آمده که با نگاه کردن به بایگانی توییترم شگفت‌زده می‌شوم که این چیز را چه هنگامی نوشته‌ام؟! اگر همین نوشته‌های کوتاه درون وب‌سایت یا وبلاگ جای گیرد ماندگار می‌شود و ارزشش همواره پایدار می‌ماند.

من یکی پنجرمو می‌بندم

پس به کسی بر نخورد بر نخورد اگر از شبکه‌های اجتماعی دوری می‌کنم زیرا در وب‌سایت خودم، تنهایی خوبی دارم و از پیله‌ی خود سرمستم زیرا در این‌جا برای دل خودم می‌نویسم نه این‌که نوشته‌ام چند بار لایک می‌گیرد. در شبکه‌های اجتماعی سانسور دیده می‌شود این سانسورها را یا خودمان برای خودمان پدید می‌آوریم یا سیاست‌های سایت‌هایی مانند توییتر و فیس‌بوک برایمان پدید می‌آورند ولی این صدا این حنجره مال من است پس سزاوارتر است که دیدگاه‌ها و پندارهایم را در جایی بنویسم که کسی ساز و کار را برای من دیکته نکند. گاهی در توییتر از نوشته‌هایمان برداشتی نادرست می‌شود. برای نمونه همین سروده‌ی شهیار قنبری را در توییتر نگاشتم و سرانجامش جز رنچ و ناراحتی برایم نشد زیرا برداشت‌های نادرستی از این توییت‌ها پیش آمد و عزیزترین دوستم را از من دور کرد.

هر وب‌سایت مانند پیله‌ایست که ما درون آن جای می‌گیریم و نوشته‌هایمان را کسانی می‌خوانند که از خواندن آن آماج یا هدفی داشته باشند ولی در شبکه‌های اجتماعی چیزی که ارزشمندتر است این است که دیگران ما را بشناسند و با ما کنشی کم ارزش داشته باشند گاهی در شبکه‌های اجتماعی چیزهایی را می‌نویسیم که خلوتگاه و حریم خصوصیمان را نابود می‌کند پس خودمان خانه را ویران می‌کنیم. من در پیله‌ی خود خوشبختم و بهتر است کسی جز من، من را نشناسد.

شناسه‌هایم را در توییتر، فیس‌بوک و جاهای دیگر باز گذاشته‌ام و تنها از راه API ، پیوند نوشته‌های وب‌سایتم، خودکار در شبکه‌های اجتماعی نمایان خواهد شد. امیدوارم این فرآیند درست کار کند. شاید روزی دوباره نوشتن در شبکه‌های اجتماعی را آغاز کردم ولی اکنون چنین سودایی در سر ندارم.

دوستانی که به راستی پیگیر نوشته‌هایم بودند می‌توانند به جای شبکه‌های اجتماعی در وب‌سایتم مرا دنبال کنند و همواره از خواندن و پاسخ‌دهی به دیدگاه‌هایشان خشنود خواهم شد. پنجره‌ها را بستم تا درهای خانه‌ام را بگشایم.

سوشیانت زوارزاده

4 thoughts on “من یکی پنجرمو می‌بندم

  1. گیلدا گفت:

    سلام. خوبی؟ من دنبال آهنگ شهیار قنبری بودم جالبه به سایت شما رسیدم نوشته‌ ی قشنگی بود منم مثل تو وبلاگنویسی رو ترجیه میدم چون حس میکنم مال خودمه.
    موفق باشی

    1. پس تو هم در پیله‌ی خود خوشبختی

  2. نسیم گفت:

    منم رفتم توی لونه
    قبلا” فیس بوک داشتم و کلی گروه تلگرام و اینستا و… الان اینستا که نقش سیاهی لشکر داره فقط توی لونه ی فعلی می نویسم

  3. فکر کردم راجب به اینه که از ویندوز بیایم بیرون بریم سراغ لینوکس :0 هههه
    به قول لینوس توروالدز پنجره ها را ببندید و درها را باز کنید!
    موفق باشی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *