05
نوامبر
فرهاد و كوه
گلايهها را در سينه انباشتم همواره لبهايم را بستم و هيچ نگفتم هر گلايهاي تكه سنگي در سينهام شد. اكنون كه نگاه ميكنم كوهي را روبهرو...
03
اکتبر
سنگتراشی یا سنگخراشی؟
امروز برای خاکسپاری کسی به بهشت زهرا رفته بودم سنگهای مزارهایی را دیدم که تکه تکه شده بودند. سنگهای شکسته شده سنگهایی سیاه رنگ بود ...
17
سپتامبر
تازیانه را بزن
تازیانههایت را تندتر بر من بزن آری من گناهکارم گناهم عاشق بودن است گناه من فراموش کردن خودم است. گناهان من بیشمار است خود نیز میدانم...
12
ژوئن
فوبیای خریدن طلا
همیشه در پیرامونم رویدادهای جالبی می دیدم که کم تر درباره ی آن ها در تارنمایم می نوشتم اما بر آن شده ام تا از این پس بیش تر درباره ی چن...
07
ژوئن
متروی شگفت انگیز!
امروز برای خرید یک نمایشگر رایانه ی تازه روانه ی خیابان ولیعصر شدم من برای رفت و آمد در شهر بیش تر سوار مترو می شوم به پاساژ رضا رفتم و...
17
فوریه
سفر به شیراز
همه چیز آماده بود تا به دانشگاه بازگردم چون هنوز در ترم کنونی پایم را به دانشگاه نگذاشتهام! بانو به من گفت بیا یک هفته به شیراز برویم ...
04
ژانویه
نوشتههایم از دست رفت!
همانگونه که میبینید بسیاری از نوشتههای من پاک شدهاند! بله این به خاطر مشکلی بود که در تارنما رخ داد و ناچار به پاک کردن و راهانداز...