«نبودن خیلی راحتتره» نوشتهی آلن بُسکه یکی از نسکهای (کتابهای) سرودهی زیبایی است که برگردان پارسی آن را خواندهام. این نسک کوچک، شماری از واپسین سرودههای اوست که از نسک فردا بی من گردآوری شده است.
این نسک با تلاش سهند آقایی و محمدمهدی شجاعی به پارسی برگردان شده و نشر مشکی آن را در دسترس شما میگذارد.
سهندآقایی پیشگفتاری دربارهی آلن بسکه نوشته است که برایتان مینویسم.
آناتول بیسک مشهور به آلن بُسکه، فرزندِ بازرگانِ تمبر و شاعرِ معروف، الکساندر بیسک، در 1919 در ادسای اکراین به دنیا آمد. به ﺑﻠﮊیک رفت و تحصیلاتِ خود را در دانشگاه بروکسل آغاز کرد و در سوربن پی گرفت. در 1958 برای دو سال به امریکا رفت و در دانشگاهِ براندیس، استادِ ادبیات فرانسه شد. پس از آن به فرانسه بازگشت و به تدریس ادبیات امریکایی در دانشگاهِ لیون پرداخت. در 1980 به تابعیت فرانسه درآمد و در 1998 در پاریس درگذشت.
اما ورای اینها که بنگریم، او شاعر است و شاعر بودنش یگانهترین خصلتِ برآمده از آثارش. آثاری که پرکاریِ او را در زمینههای مختلفِ هنری نشان می دهد. پسِ عمری که گذرانده، بالغ بر بیست عنوان رمان، چندین نمایشنامه، تئاتر، داستانِ کوتاه، سی دفتر شعر و بسیاری مقاله دارد. آثارش به زبانهای متعددی ترجمه شده است؛ و جایزههای ادبیِ بسیاری را، از جمله جایزهی شعر گنکور، برای او به ارمغان آوردهاند.
آنچه میخوانید، برگردانِ واپسین شعرهای اوست از مجموعۀ فردا بی من، که ختمِ کلامِ شاعراند؛ و تولّدِ نخستین روایتِ مستقلِ فارسی از آثارش، که خود گفته است در همین شعرها: «اینجا هیچ شاعری نمی میرد»
و اما حرفی:
به چگونگیِ رسمالخط، استفاده از تکتکِ نشانهها و انواعِ فاصلهها و نیمفاصلهها توجه کردهام؛ و نبودِ وحدت در به کار بردنِ هر کدام از مواردِ اشاره شده در سراسرِ این دفتر، بنا به تاملی وقوع یافته که جوهرِ آن روانخوانیِ مخاطب است. و البته در رسیدن به این اجتهاد-در معنای کوشیدن- از دوستِ عزیزم آقای شجاعی، که سهمِ بسیاری در برآوردنِ این شعرها دارد؛ و نیز از بسیاری عزیزِ دیگر که این شعرها را با صدای بلند برای من خواندهاند، کمک گرفتهام.
سهند آقایی
مرداد ماه سالِ 1387
من از میان سرودههایی که در نبودن خیلی راحتتره خواندم از شاعر مُرد خوشم میآید که در زیر آن را میخوانید:
شاعر مُرد بر چوبهی دار
شاعر مُرد با چشمانی بیسو
شاعر مُرد در دوئل
شاعر مُرد چرا که این جهان را دوست میداشت
شاعر مُرد از نقادیِ جهان
شاعر مُرد برای میهنش
شاعر مُرد برای میهنشان
شاعر مُرد از عشق
شاعر مُرد از نبودنِ عشق
شاعر مُرد برای آزادیِ ما
شاعر مُرد برای سرمستیِ ما
شاعر مُرد مثل یاسی / درختی چه احمقانه!
شاعر مُرد مثلِ سُهرهای گریه نکنید لطفن!
شاعر مُرد: آویزانش کردند
شاعر مُرد : نفهمیدنش
شاعر مُرد زیرِ وزنِ واژهها
شاعر مُرد از نیافتن واژهها
شاعر مُرد از شناختنش
شاعر مُرد از بدشناختنش
شاعر مُرد برای جا باز کردنِ یقینها
شاعر مُرد از آراستنِ تردیدها
شاعر مُرد مثلِ افتادنِ درخت
شاعر مُرد که بیتفاوتی آزردهخاطر نشود
هیس!
اینجا هیچ شاعری نمیمیرد
Sohré?? اون پرنده séhré یا siréنبود؟؟